آن فرقه ای که تیشه به نخل فدک زدند بر زخم های حضرت صادق نمک زدند
او را ز خانه نیمه شب برد خصم دون از کوچه ای که مادر او را کتک زدند
«هنگامی که سوار بر اسبی به من نزدیک شد و چشمم به جمالش افتاد، چنان جذبه ای از عظمت آن بزرگوار به من دست داد که نیروی سخن گفتن را از دست دادم. او می گوید:من جواب آن دو سوال را پیدا نکرده بودم اما چیزهایی بهم بافته بودم تا بگویم همین که معنویت ایشان را دیدم همه از ذهنم فرار کرد .زمانی منتظر گفتار و پرسش من بود. این انتظار باوقار باعث فزونی تحیر و بیخودی من شد. عاقبت هم هیچ نپرسیدند که پس جواب آن دو سوال چه شد. مرا به حال خود گذاشت و مرکب خود را به سوی کوچههای حیره راند. و من ساعت ها همان جا نشستم و به جایی که او رفته بود نگاه کردم و اشک ریختم».ادامه در:
ماجرای جالب هدایت شدن هشام بن حکم توسط امام جعفرصادق*ع*
شهادت شیخ الائمه رئیس مذهب جعفری تسلیت باد.
التماس دعا